کد مطلب:28682 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:122

پاسخ ابن عبّاس به معاویه












2555. وقعة صِفّین:آن گاه كه این نامه به ابن عبّاس رسید، وی را خشمگین كرد و گفت:تا چند، فرزندِ هِند، عقل مرا به خود می خوانَد و تا چه زمان، آنچه را در دل دارم، به صراحت نگویم؟ پس به وی نوشت:

امّا بعد؛ همانا نامه ات به من رسید و آن را خواندم. امّا این كه گفته ای ما در آزار رسانی به شما یاران عثمان شتاب ورزیده ایم و حكومت بنی امیّه را خوش نمی داریم؛ پس به جانم سوگند، تو در [ پناهِ] عثمان، به خواست خود رسیدی؛ [ امّا] آن گاه كه یاری ات را طلبید، او را یاری نكردی و تا بدان جا رفتی كه رفتی. و گواه میان من و تو در این مطلب، پسر عموی تو و برادرِ [ مادریِ ]عثمان، ولید بن عُقْبه است.

و امّا طلحه و زبیر؛ همانان بودند كه افراد را ضدّ علی علیه السلام گرد آوردند و گلویش را فشردند و آن گاه، با بیعت شكنی خروج كرده، خواهانِ حكومت شدند. پس ما با ایشان، بر پیمان شكنی شان جنگیدیم و با شما بر تجاوزگری تان می جنگیم.

و امّا این گفته ات كه از قریش بیش از شش تن نمانده؛ پس [ بدان كه] فراوان اند مردان قریش و چه نیكویند باقی ماندگانِ ایشان كه برگزیدگانشان با تو جنگیدند و آنان كه ما را تنها نهاده اند، همانان اند كه تو را نیز تنها نهاده [ و بی طرفی گزیده] اند.

و امّا این كه [ می خواهی] ما را به حكومتِ [ كسانی از] عَدی و تَیمْ بفریبی؛ پس [ بدان كه ]ابو بكر و عمر بهتر از عثمان بودند، همان گونه كه عثمان بهتر از تو بود. و اینك ما را با تو روزی افتاده است كه [ چنان كنیم تا] دیروز را از یادت ببَرَد و از فردا بیمت دهد!

و امّا این گفته ات كه اگر مردم با من بیعت می كردند، حكومت برایم استوار می شد؛ پس مردم با علی بیعت كردند كه از من بهتر است، امّا همگان بر بیعتش راست نشدند [ و بهانه می آورند كه ]خلافت از آنِ كسی است كه در مشورت، پذیرفته آید.

امّا ای معاویه! تو كجا و خلافت كجا، كه تو آزادشده و فرزندِ یكی از آزادشدگانی؟ خلافت از آنِ مهاجران پیش گام است و آزادشدگان را از آن، سهمی نیست. والسّلام![1].









    1. وقعة صفّین:415، الدرجات الرفیعة:113، الفتوح:153/3، شرح نهج البلاغة:66/8.